I aM CloSeD IN L0vE║ █║▌│█│║▌║││█║▌│║
kAsH HaYE Bi PaYAn MaN
هیچ وقت به کسی دل نبند چون این دنیا اینقدرکوچیکه که دوتادل کنار هم جا نمیشه اما اگه به کسی دل بستی هیچ وقت رهاش نکن چون این دنیا اینقدربزرگه که نمیتونی پیداش کنی.... بایدآهسته نوشت بادلی خسته نوشت گرم وپر رنگ نوشت روی هر سنگ نوشت تابدانندهمه که:گردوست نباشد دل نیست همیشه ازخوبی آدما برای خودت دیوار بسار ...پس هروقت در حقت بدی کردندفقط یه آجر از دیوار رو بردار...بی انصافیه اگه دیوار رو خراب کنی آدمارسمشونه دل میدن و پابند دلدار نمیشن خوب گرفتار میکنن اما گرفتار نمیشن آدمارسمشونه شاخه به شاخه میپرن دل رو بیمار میکنن اما پرستار نمیشن حــــواست بـہ دلتــ باشد
الهی: توفیقم ده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم... بیش از آنکه مرابفهمند دیگران را بفهمم... بیش از آنکه دوستم بدارند دوستشان بدارم...زیرا در عطاکردن است که میستانیم ودر بخشیدن است که بخشیده میشویم... خدایامن چیزی نمیبینم...آینده پنهان است اما آسوده ام چون تورا میبینم هـ ـر كـ ـه آیـ ـد گـ ـوید: پشت چراغ قرمز پسرکی باچشمان معصوم ودستانی کوچک آمد وگفت چسب زخم میخری؟ 5تا100تومن...آهی کشیدم وباخودگفتم اگرتمام چسب زخم هایت را هم بخرم نه زخم های من خوب میشود نه زخم های تو...
قلبت را تقدیمش نکن آخه او نیز قلبش را تقدیم دیگری کرده... قلبت را جایگاه یک نفر بیشتر قرار ندادی اما او نیز قلبش راجایگاه یک نفردیگه قرار داده... همیشه اینگونه است: کسی که دوستت دارد تو دوستش نداری وکسی تواو را دوست دارد او تو را تو دوست ندارد ودونفرکه همدیگر رادوست دارند به رسم وآیین زندگی به هم نمیرسند مگرآنکه کسی که تو را دوست دارد تو نیز دوستش داشته باشی... مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکترتعریف کرد!!!!!!!!! دکتر به او پیشنهاد کرد به سیرکی که درنزدیکی مطبش بود برودوبه اوگفت در آنجا دلقکی است که تورا آنقدرمیخنداند که غمت را فراموش میکنی!مرد لبخندی زد وبه دکترگفت: من همان دلقکم...
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند آدمک بچه نشی گریه کنی دستخطی که توراعاشق کرد شوخیه خط خطیه ماست بخند خندهـ دار استـ نهـ ...؟؟! از بس تو را انتظار کشیده ام و اشک ریخته ام سالها ؛
آن را هـ ــر جایـے نگــذار!
...ایــن روزهــا دل را میــدزدند
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد
جـای صـــندوق پـستـــ
آنــ ــرا در سطل آشـــغال مے اَندازند !
و تــو خوبــ مـیدانے
...دلے که اَلمثنے شد! دیــگر دِلــــ نمـیشود
گریـ ـه كـ ـن، تسكیـ ـن اسـ ـت
گریـ ـه آرام دل غمگیـ ـن اسـ ـت
چنـ ـد سـ ـالی اسـ ـت كـ ـه مـ ـن می گریـ ـم
در پـ ـی تسكینـ ـم
ولـ ـی ای كـ ـاش كسـ ـی می دانسـ ـت
چنـ ـد دریـ ـ ــا
بیـ ـن مـ ـا فاصـ ـله اسـ ـت
مـ ـن و آرام دل غمگینـ ـم
کهـ تو
هی مرا دور بزنـــی
و مـــــن
دلمـ را خــــوش کنـــمـ
بهـ این که
در محاصرهـ ی تواَم...!
زیر پایم به جای علف دریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا شــــــــــــــــده ...
Power By:
LoxBlog.Com |